مطمئناً شما هم در زندگی با افرادی که همواره شما را سرزنش می کنند، روبرو شده اید. این افراد به شما انرژی منفی می دهند و به این ترتیب احساس عذاب وجدان، مقصر بودن و گناه می کنید، درحالی که واقعاً حق با شماست .
وقتی شما با این افراد روبرو می شوید، استرس و آشفتگی تمام وجودتان را در بر می گیرد و در نتیجه در یک لحظه تمام اعتمادبه نفس خود را از دست می دهید.
به خصوص زمانی که آنها حکم مدیر، شخصی مهم و یا والدین شما باشند، رودر رویی با آنها بسیار سخت تر است.
شناخت آنها در برخورد اول خیلی آسان نیست. این افراد معمولاً چهره ای جذاب و دوست داشتنی دارند، ولی این روی خوب سکّه است، چرا که به مرور زمان با روی مرموز دیگر خود و سرزنش های مداوم به شما، در یک لحظه چنان شما را غافل گیر می کنند که دیگر نه تنها کاری نمی توانید بکنید بلکه کاملا" تقصیرات را به گردن می گیرید. متأسفانه برای تعامل با آنها نه از منطق می توانید کمک بگیرید نه از احساس، هر چه با این دو روند پیش بروید نتیجه ی کار را بدتر خواهید کرد.
اینان همیشه با انتقاد، دیگران را مقصر می دانند، یکی از مشخصه های بارز این افراد این است که اگر اشتباهی کنند هیچ وقت تقصیر را به گردن نمی گیرند و دیگران را مقصر اصلی می دانند و در این وقت است که با تحقیر طرف مقابل اهداف خود را پیش می برند.
از نظر روانشناسی آنها به نوعی خودشیفتگی دچار هستند. بعضی از شما شاید معنی لغوی این واژه را تنها به این محدود کنید که خودشیفتگی به کسانی گفته می شود که تنها به فکر خود هستند نه دیگران، اما با شناخت کافی از تعریف های گوناگون خودشیفتگی و مقایسه عمقی آن با این افراد می بینید که شباهتهای زیادی از خصوصیات این صفت در آنها موجود است. البته در نگاه اول خود را افرادی معتمد، جذاب و صمیمی نشان می دهند و هیچ شباهتی با خصوصیات خودشیفتگی در آنها دیده نمی شود، اما در ادامه در اندک زمانی از آن جلوه ی زیبا و صمیمی، تنها چهره ای خبیث به جا می ماند!
ترفند اصلی این افراد، تسلط بر افکار و رفتار شما است و بدون اینکه متوجه باشید در اندک زمانی با تأثیرات منفی رفتارشان در ما احساس حقارت، نگرانی و اضطراب را ایجاد می کنند. در این زمان است که شما ناخود آگاه به دام افتاده اید و روحیه خود را از دست می دهید. در مقابل آنها خود را کوچک می بینید و در ذهن خود آرزو می کنید که اگر مثل آنها داناتر، بهتر و باهوش تر بودید حتماً می توانستید در رقابتهای کاری یا موقعیتهای زندگی موفق باشید و با عذاب وجدان و روحیه ای ضعیف در درون خود، نسبت به هر کاری اعتماد به نفس خود را از دست داده و افسرده و بی تفاوت می شوید.
این افراد خودشیفته با ایجاد افسردگی در شما، طوری اهداف خود را پیاده می کنند که گویی به شما کمک هم می کنند! و بابت این، از شما انتظار تشکّر و قدردانی هم دارند!. آنان با قدم گذاشتن به حریم و حیطه ی شخصی هر فرد، سعی در افزایش اعتبار خود دارند و از تحسین و تمجید دیگران در مورد خودشان لذت می برند و این قدر در کار خود حرفه ای هستند که حتی با نگاه در چشم آنها این جمله همواره موج می زند که "ما هیچ وقت اشتباهی مرتکب نمی شویم!"
حتی با دفاع از خود بازهم با بدتر جلوه دادن اوضاع دوباره قضیه را به نفع خود تمام می کنند. در مرحله ی آخر اگر باز هم شما با استناد به اعمال خود به او بگویید که تقصیر شما نبوده و شما اشتباهی نکرده اید، خواهید دید که چطور با عکس العملی سریع و آشکار، این جمله را به وضوح به زبان می آورد "به هرصورت از اول هم معلوم بود که شما مقصر اصلی هستید و همه چیز به گردن شما است!"
یکی از خصوصیت های این افراد این است که انتظار دارند کاری را که آنها طبق توانایهایشان می توانند انجام دهد شما نیز دقیقا" بدون اشتباه و مثل آنها قادر به انجام آن باشید. آنها همیشه دیگران را زیر ذره بین می بینند و بدون در نظر گرفتن متفاوت بودن مهارتها و توانایی های هر فرد، دیگران را سرزنش و تحقیر می کنند.
اگر خوب به اطراف خود نگاه کنید می توانید امثال آنها را به راحتی تشخیص دهید، برای مثال، اگر این فرد مدیر ما باشد، همواره سعی می کند به دلیل برتری و مقامی که دارد بر تمامی کارمندانش تسلط داشته باشد، رفتار او متغیر است بطوری که وقتی امور شرکت خوب پیش رود رابطه ای گرم و صمیمی دارد و در مقابل اگر مشکلی در روند کاری غیر مرتبط به شما ایجاد شود، به یکباره با عصبانیت و رفتاری سرد با شما برخورد می کند. در اینجاست که استرس در محیط کاری شکل می گیرد. البته برخی افراد متوجه این تفاوت و اصل قضیه نمی شوند و با چابلوسی و تمجیدهای بی محتوا سعی در آرام کردن او دارند.
از طرفی آنها نسبت به هر گونه خطای احتمالی که حتی هنوز اتفاق هم نیفتاده است آماده هستند و همیشه منتظر فرصتی برای توبیخ، اهانت و تحقیرند و با روشی فریبنده و زیرکانه نقشه ی خود را پیاده می کنند، قانون آنها این است: "قبل از اینکه کسی به من حمله کند، باید زودتر پیش قدم شوم!"
یکی دیگر از اهداف این افراد این است که اگر در انجام کار یا پروژه ای، خطایی از آنها سر بزند، آن را به گردن کسی دیگر می اندازند.
در اینجا به یک سری علائم کلی اشاره می کنیم که بدانید که آیا شما فردی تحقیر پذیر هستید یا خیر؛ در برخورد با فردی خودشیفته تمام وجود شما را عذاب وجدان، حقارت، بی لیاقتی، پریشانی، اضطراب فرا می گیرد. همیشه دیواری عظیم بین خود و او حائل می بینید و در این بین همواره با تأیید رفتار و تاکیید روی توانایی های آنان، این افراد را افرادی لایق تر می پندارید. سعی می کنید در زندگی از آنها تقلید بگیرید و روش آنها را الگو قرار دهید. از آنجاییکه توانایی ها، مهارتهای همه ی انسان ها یکسان نیست، با این تقلید و تحت فشار گذاشتن خود برای همانندی و نهایت عدم موفقیت، دوباره خود را عصبی و حقیر و کوچک می بینید.
با توضیحات فوق، متوجه شدید که نمی توانید روابط سالمی را با این افراد ایجاد کنید، پس بهتر است با بررسی اطرافیانتان آنها را حذف یا روی رفتار خود تجدید نظر کنید.
دیگر لزومی ندارد نیم ساعت در سرویس بهداشتی بمانم!
دیگر برای خواندن یک پیام ده تا رمز نمی زنم!
و دیگر شارژ گوشیم در عرض شش ساعت تموم نمیشه!
حالا راحت تر می خوابم!
و زندگیم آرام تره.
چون دیگر دوست دختر/پسر ندارم!
آیا از رابطه ی دو چشم باهم آگاهی دارید؟
هیچ گاه یکدیگر را نمی بینند،
اما
باهم مژه میزنند،
با هم حرکت میکنند،
با هم اشک میریزنند،
باهم می بینند،
با هم می خوابند،
ولی؛
وقتی یک دختر غریبه را می بینند یکی چشمک میزند و دیگری نمیزند!!!
میان دو دوست صمیمی را به هم نزنیم.
به نقل از وبلاگ آنچه که هستیم:
نمیدونم که در نوشتن این مطلب موفق میشم یا شکست میخورم، ولی میخوام که خدا رو اثبات کنم. البته نکتهی جدیدی رو ارائه نمیدم، همون دلایل دیگران هست ولی به زبان خودم.
یکی از مهمترین ابزاری که خدا برای شناخت جهان و خودش در اختیار ما قرار داده عقل هست. عقل ما با قبول یک سری از قوانین و ارتباطات، تعیین کنندهی عقلانی بودن یک سری از موارد هست.
اگه به خودتون نگاه کنید متوجه میشید که وجود شما محتاج به چیزهای دیگهای هست مثلاً پدر و مادر، عناصر طبیعی، الکترون، پروتون، نور، فضا، زمان،...
یکی از قوانین عقل این هست تسلسل وجود ندارد. یعنی اینکه نمیشه که دلایل وجود خودتون رو تا بینهایت ببرید. یعنی نمیشه گفت که من به مکان احتیاج دارم، مکان به یه چیز دیگه و اون چیز دیگه به یه چیز دیگه. نمیشه که این چیزها رو تا بینهایت ادامه داد.
یکی دیگه از قوانین این هست که دور وجود ندارد. یعنی نمیشه گفت که من به زمان احتیاج دارم، زمان به یه چیز دیگه و اون چیز به من احتیاج داره.
اگه که این دو قانون رو قبول کنید به این نتیجه میرسید که باید یک یا چند چیز در عالم وجود داشته باشند که به هیچ چیز محتاج نباشند و همه چیز به آنها احتیاج داشته باشند.
یعنی در اصل صمد(بی نیاز) باشند.
یکی از تفاوتهای صمدها با بقیهی چیزها بینیاز بودن اونهاست. ولی یک فرق اساسی دیگه هم دارند.
من و شما از اجزائی درست شدیم که بهشون احتایج داریم. مثلاً ملکولها.البته علاوه بر خود ملکولها، نوع چیدمان آنها هم بر روی شما مؤثر هست. اگر چیدمان این اجزاء تغییر کنه شما هم تغییر میکنید. بک نوع چیدمان مولکولها باعث ایجاد سلولهای سرطانی میشه و یک نوع چیدمان دیگه باعث افزایش قدرت ماهیچههای شما.
در اصل تغییر پذیری شما به خاطر تغییر در چیدمان اجراء شماست. اجزائی که بهشون احتیاج دارید.
یک نوع چیدمان شما رو به سمت کمال میبره و یک نوع چیدمان دیگه باعث فساد شما میشه.
تقریباً هیچ چیزی رو در این عالم پیدا نمیکنید که در حال تغییر نباشه. همهی چیدمانها در حال تغییر هستند و باعث تغییر همه چیز میشند.
همه از یک نقطه شروع کردند و در حال تغییر و در اصل رسیدن به یک نقطهی دیگهای هستند.
همه به وسیلهی چیزهای دیگه به وجود آمدند و زمانی وسیلهای میشوند برای به وجود آمدن چیزهای دیگه.
همگی یک روز به دنیا آمدند و یک روز به دنیا میآورند.
ولی صمدها چه طور؟
صمدها از هیچ جزء دیگهای تشکیل نشدند تا تغییر کنند.
نه به کمال میرسند و نه به فساد.
نمیشه گفت که کامل هستند چونکه حالت ناقصی رو نمیشه براشون تصور کرد.
نمیشه گفت که فاسد هستند چونکه حالت بهتری رو نمیشه براشون تصور کرد.
نمیشه گفت که مثل ما از یک نقطه شروع کردند تا به نقطهی دیگهای برسند.
نمیشه گفت که یک روز به دنیا آمدند و یک روز به دنیا میآورند.
در اصل یعنی لم یلد و لم یولد.
حالا یک سؤال.
چندتا صمد داریم؟
فرض کنید دوتا، صمد یک و صمد دو.
یه سؤال دیگه.
صمد یک با صمد دو چه تفاوتی داره. یعنی میشه گفت که فلان چیز صمد یک با فلان چیز صمد دو تفاوت داره تا فرق بین این دوتا معلوم بشه؟
ولی قبلاً گفتیم که صمد به هیچ چیز دیگهای محتاج نیست و نمیشه که اونها رو به اجزاء کوچکتر تقسیم کرد.
این سؤال چند صمد داریم فقط یک جواب داره: یک
چونکه هیچ مانند و همتایی برای صمد وجود نداره. یعنی لم یکن له کفواً احد.
یک روز با خودم فکر کردم که شاید سورهی اخلاص رو باید به این شکل فهمید:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ
چونکه
اللَّهُ الصَّمَدُ
لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ
وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُـواً أَحَدٌ
اگرچه موضوع این داستان بسیار آموزنده می باشد، لیکن گاه فرهنگ های غلط را نیز به جامعه می آموزد؛ و به علت تأثیر گذار بودن سریال باید بدان توجه کرد.
امپراطور هر گاه احساس دلتنگی می کند با دونگ یی - به بهانه ی هم دردی کردن او - به درد و دل با او می پردازد! امری که نه تنها در فرهنگ اسلامی ما، بلکه در فرهنگ شرق قابل پذیرش نیست. و در حقیقت نوعی توجیه برای دوست دختر داشتن می باشد.
البته من خیلی در داستان و فیلم دقت نکرده ام، ولی چنانکه نکته ی دیگری به نظرتان رسید، بفرمایید.