اپیزود اول: ساعت 00:15 بامداد:
میلیونها نفر نشسته اند و می بینند یک جوان، بر تخت بیمارستان.انواع و اقسام لوله ها به او وصل شده است. پدری غمگین بر سر او ایستاده. دوربین به طرف چشمان پدر می رود. آهنگ غمگینی به همراه نگاه پدر به صدا در می آید. این جوان کیست؟ چه ایده ای در سر دارد؟
گزارشگر می پرسد.
جوان: در حاشیه فینال جام حذفی میان پرسپولیس و ملوان به این حال افتاده است! به علت اعتراض تماشاگران به اشتباهات داوری همه به طرف زمین هجوم آورده اند. مردم دیگر تاب این همه بی قانونی را ندارند. نیروی انتظامی گاز اشک آور زده است و در حین فرار مردم، جوان زیر دست و پا مانده است.
اپیزود دوم: ساعت 20:38 دقیقه است.
یست و سی جوانی را نشان می دهد. از چشمانش خون آمده. اخبار گو می گوید: طلبه ای به علت نهی از منکر به این روز افتاده است.
همین، تنها یک عکس، در کمتر از ده ثانیه. نه از دوربین خبری است، نه آهنگ غمگینی، نه پدر غمگینی و نه حتی شاهدی. کسی نیست بپرسد چرا به این روز افتاده ای؟ چه ایده ای در داشته ای؟
گزارشگر نمی پرسد. اما من می گویم:
در بازی غرب با جامعه به این روز افتاده است. به علت نهی از منکر (البته به قول صدا و سیما) یا همان جلوگیری از ربایش یک دختر به این حال افتاده .
وسط شهر، جلوی مردم، دختری را می دزدند، اما اعتراضی به بی قانونی نیست، کسی به میدان نمی آید. به ما چه؟ مگر ما باید جلوی بی قانونی را بگیریم. داور اشتباه کرده! و به ما ربطی ندارد.
نیروی انتظامی هم نیست. آخه آماده باشه، اما در ورزشگاه برای مدافع عنوان قهرمانی نه مدافع ناموس ایرانی.