جواب این سوال را می توان در چندین پست ذکر کرد. و در هر پست به چندین راه کار تربیتی پرداخته می شود.قدمهایی که بعد از آن می توانید بچه های خود را زیر سر داشته باشید و راحت بخوابید!
گام نخست: پدر و مادرها لطفا رعایت کنند!
پدران و مادرانی که در ارتباط با غیر همجنس از وقار و حیای لازمی برخوردارند، نحوه ارتباط سالم و مؤثر با غیر همجنس را به فرزندان خود آموزش می دهند.
جالب است بدانید برخی از کارشناسان و روانشناسان علوم تربیتی معتقدند 75 درصد یادگیری های فرزندان از راه چشم و 25 درصد از طریق حواس دیگر صورت می گیرد!
کاری که حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نسبت به فرزند خود زینب کبری (سلام الله علیها) انجام دادند. و لذلک هم در رعایت حجاب و هم در دفاع از ولایت همانند مادر خود بودند.
به همین دلیل اولین قدم رعایت عفاف توسط پدر و مادر می باشد.
گام دوم: اعتقاد قلبی و التزام عملی والدین به دستورات دینی و ارائه الگویی عملی.
با بیان گام نخست این سوال پیش می آید که: بسیاری از خانواده های با عفاف از داشتن فرزندان بی عفت رنج می برند. آنها انسانهای با عفتی هستند ولی دختران و پسران خانواده از عفت مطلوبی برخوردار نیستند.
اگر بخواهیم خلاصه بگوییم: والدین- تا آنجا که می توانند - آنگونه که می گویند، عمل کنند. و شعار و عمل آنها یکسان باشد.
این گام را در دو بخش می توان مورد بررسی قرار داد:
بخش اول: فرزندان تنها در صورتی از پدر و مادر خود کپی برداری می کنند که پدر و مادر به آنها حس خوبی بدهد. مادری که حجاب برتر دارد ولی اخلاق برتر ندارد، نمی تواند الگوی خوبی برای دختر خود ایجاد بکند. پدری که در کلام خود با نامحرم رعایت عفت می کند ولی در برخورد با پسر خود رعایت اخلاق نمی کند، هیچ گاه اسوه ی پسر خود قرار نمی گیرند.
بخش دوم: اصلی ترین ریشه بی عفتی، خود نمایی است. اگر پدر و مادری به دنبال خود نمایی هستند، طبیعتا فرزندانی خودنما خواهند داشت.
اگر پدر و مادر به دنبال تجمل گرایی، فخر فروشی نسبت به مقام و ثروت و موقعیت اجتماعی خود هستند، طبیعتا فرزندان خودنمایی خواهند داشت. آنها هم از طرق مختلفی من جمله خود آرایی به خود نمایی می پردازند.
از اشتباهاتی که والدین در یادگیری آموزه های دینی به فرزندان مرتکب می شوند، این است که: سعی می کنند اطلاعات بیشتری از دین به آنها بدهند. در حالیکه در شرائطی که ما در آن زندگی می کنیم، این روش بدترین روش ممکن می باشد.
چرا این روش بدترین روش ممکن است:
از نظر فرهنگی، هر محیطی می تواند سه قسم باشد:
1- محیط بسته: محیطی که کمترین تعامل با دیگران را دارد، و تنها یک اندیشه به کودک گفته می شود و لذلک هیچ تضادی در آن وجود ندارد. پدر، مادر، مدرسه، محل بازی و ... یک حرف می زنند. همانند روستاهایی که هیچ ارتباطی با خارج از خود ندارند.
2- محیط باز: محیطی که در آن حرفهای مختلفی شنیده می شود و لذلک به آن محیط متضاد گفته می شود.
3- محیط متحرک: اگر محیط متضاد درست هدایت بشوند، و در آن یک اندیشه سر بلند بشود، محیط متحرک نامیده می شود.
ما در زمان محیط باز هستیم. محیطی که در آن همه حرفی از همه کسی گفته می شود. در این جامعه، شما نمیتوانید به فرزند خود اطلاعات بدهید. چرا که ...
چرا که هر چه بیشتر اطلاعات بدهید، احتمال در معرض خطر بودن بیشتر است. چرا که شما تا سن 15 سالگی میتوانید با ابزار محبتی که در دل نوجوان دارید، یا تا سن استقلال اجتماعی او را تحت نظر قرار دهید. ولی بعد از آن نمیتوان او را کنترل کرد.
انسانها وقتی به سن بلوغ می رسند، یک حس مخالفت با محیط پیدا می کنند. در این سن همه چیز را به چالش می کشند و به دنبال حقیقت می گردند. اگر قبل از رسیدن به سن بلوغ تنها اطلاعات بدهیم، موجب می شود بعد از رسیدن به سن بلوغ، فرزند به دنبال دیگر گفتارها و نگرش ها می شود. و با ایجاد چند شبهه و جایگزین کردن کلمات زیبا در ذهن نوجوان، تمام آنچه شما بافته اید، می گسلد. و از آنجا که نوجوان به دنبال حرفهای جدید است نه تکراری، و از کودکی آموزه های دینی را آموخته است دیگر به خود فرصت بازگشت دوباره و خواندن یا شنیدن کلام دین را نمی دهد. بلکه به دنبال کلمات جدید دیگری می گردد.
حال در این دنیایی که از آن به محیط باز تعبیر می کنیم، باید چه بکنیم؟
ما میتوانیم با ایجاد سه روحیه در فرزندانمان، آنها را در مقابل اندیشه های غلط واکسینه بکنیم.
اول: دادن شخصیت به فرزند. دوم: دادن حریت به فرزند. سوم: دادن روحیه ی تفکر به فرزند.
شخصیت یعنی هویت مستقل داشتن. یعنی به گونه ای او را تربیت بکنیم، که هر آنچه به او گفته می شود، به دنبال علتی برای درستی آن بگردد. مثلا اگر دوست او بی حیا می باشد، و به فرزند ما هم پیشنهاد بی عفتی می دهد، ناخود آگاه از خود خواهد پرسید: چرا بی عفت باشم؟ چرا با عفت نباشم؟ و خود نوجوان به دنبال چرایی حجاب می رود. در اینجا به علت اینکه فرزند تشنه شده است، و با تلاش خود به دنبال رفع عطش است، نه تنها به هنگام سیرابی لذت می برد، بلکه ارزش تلاش خود را می داند.
لطفا شخصیت فرزند را از بین نبریم
اگر پدری به فرزند خود گفت: فلان عمل را بکن، و فرزند پرسید: چرا؟ نباید گفته بشود: کاری که من به تو گفتم انجام بده. چرا که این باعث می شود بچه (حرف شنو) بشود (یعنی دقیقا کاری که پدر میخواهد را انجام می دهد) ولی این یک آسیب دارد و آن این است که: همانگونه که فرزند از خود شخصیتی ندارد و به حرف والدین گوش می دهد، همانگونه هم به حرف دوستان تأثیر گذار خود گوش میدهد. چرا که در خانه یاد نگرفته است، در مقابل حرف دیگران، علت آن را بداند. بلکه یک اجراء کننده ی خوب می باشد! چرا که یک (حرف شنو) خوب تربیت کرده ایم.
در این روحیه فرزند در مقابل عقائد دیگران - من جمله پدر، مادر، معلم، جامعه و دوستان - حالت تدافعی دارد. و این شخصیت در فرزند چهار نمود دارد:
1- در برابر هجوم هایی که می شود، کودک مسلط است و رام نیست: همانند آب نیست که در هر قالبی ریخته بشود همانند همان قالب صورت بگیرد. بلکه برای خود شخصیتی دارد که در محیط دوستان، مدرسه، جامعه و حتی خانه از همان شخصیت تبعیت می کند.
2- نمی گذارد دیگران برای او تصمیم بگیرند: با شخصیتی فرزند پیدا کرده است هیچ گاه تلویزیون یا رسانه نمی تواند برای فرزند تصمیم بگیرد. بلکه فقط آنها می توانند در ذهن فرزند یک سوال ایجاد بکنند. نوجوان با شخصیت، هیچ گاه جواب سوال خود را از رسانه نمی گیرد، بلکه از والدین، جامعه و یا ... خواهد گرفت.
3- در مقابل هر حرفی که دیگران به او می زنند، یک (چرا) دارد.
4- فرزند به جای توقع داشتن از دیگران به دردهای خود نگاه می کند: نوجوان شخصیت دار، هیچ گاه از دیگران انتقاد نمی کند، بلکه از خود انتقاد میکند و از خود توقع دارد. به جای سوال چه کرده اند؟، می پرسد: چه کرده ام؟ به جای توقع از دیگران و در صدد انتقام بر آمدن از آنان، همت پیدا می کند و به دنبال تصحیح امر می باشد.
صفت دوم: به فرزند خود حریت بدهیم.
صفت سوم: به فرزند خود روحیه تفکر بدهیم.
نتیجه شخصیت و حریت، تفکر است. برای اندیشه ای که از برون به او گفته می شود (شخصیت) و یا اندیشه ای که درون او شکل گرفته است (حریت) همیشه به دنبال چرایی آن است.
باید به فرزند اندیشیدن و نقد کردن و مهارت حل مسأله را آموزش بدهیم. مهارت تفکر و نقد کردن چیزی است که به ما در آموزش و پرورش و دانشگاه یاد نمی دهند. آنچه به ما یاد داده می شود، حفظ کردن است، تأیید بدون چون و چرای نویسنده ی کتاب است. چرا که همیشه نویسنده بهترین کلام را دارد، و این دانش آموز است که اشتباه می کند! پس چرا دانش آموز خود را بیهوده خسته بکند!
ولی سالم ماندن در محیط باز نیاز به انسان متفکر دارد. کسی که به خود جرأت اندیشیدن می دهد، می تواند نقد کند، و سخنان دیگران را ارزیابی کند.پس به فرزندان خود روحیه ی تفکر بدهیم و به سوالات آنان پاسخ بگوییم.
ولی سوال اینجاست: چگونه این سه صفت را در فرزند خود ایجاد بکنیم؟
در این وبلاگ، تنها قصد گفتن 4 راهکار جهت ایجاد صفتهای شخصیت، حریت و تفکر در فرزند هستیم.
راهکار اول: تقلید و الگو پذیری.
تعریف: فرزندان در نحوه ی حرف زدن، عصبانی شدن، نشستن، خوردن و ... از شخصیت محبوب خود تقلید می کنند. شخصیت محبوب می تواند پدر و مادر، بازیگران، بازیکنان ورزشی، دوست و... باشد. مثلا پسری که به دنبال داشتن اقتدار پدر خود است، از پدر خود تقلید می کند. و یا اگر دختر ببیند، پدر در مقابل سوال دیگران، می اندیشد و به دنبال یک روش منطقی و عقلانی است، فرزند نیز همینگونه برخورد خواهد کرد، نه اینکه بدون اندیشه، به دنبال جواب دادن به دیگران باشد (= تفکر). و یا اگر مادر اشتباهات خود را بپذیرد (= شخصیت) و یا صفت زشت دیگران را در خود قرار ندهد (= حریت)، خود به خود فرزند نیز، تفکر، شخصیت و حریت پیدا می کند.
مثالی برای استفاده از روش تقلید برای ایجاد تفکر و حریت: هیچ گاه به جوان خود نگویید: فلان سریال را نبین. چرا که مطمئن باشید، به طریقی به آن سریال دسترسی پیدا خواهد کرد. بلکه شما هم با او به مشاهده ی فیلم بنشینید، و در مواقع خاص فیلم با ایجاد یک سوال (در حد یکی دو جمله نه یک سخنرانی!) مغز او را به حرکت وادار کنید. مثلا بگویید: چرا بازیگر فیلم، فلان کار را کرد؟ آیا بهتر نبود فلان کار را می کرد؟