آموزش پیرایش مردانه اورجینال

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ بنده خدا 

سلام

احترام به چه کسي؟ سانسورچيان محترم! که جا پاي يهود تحريف‌گر ميگذارند و به نبذ کتاب الله مشغولند؟ يا شما که فعلاً هم‌مباحثه بنده هستيد؟

دومي را که فکر نکنم نقض کرده باشم اما اولي را از اساس قبول ندارم و اگر اصرار داريد به اينکه به اين موجودات بي‌شرف، احترام بگذارم بحث را رها کرده و از خدمت‌تان مرخص خواهم شد

و اما درباره روايت:

در روايت ابن يقطين، ما با يک پرسش از سوي او و يک پرسش از سوي امام مواجهيم. روشن است که پرسش ابن يقطين استفهام سؤالي است اما پرسش امام چه؟ استفهام سؤالي است يا استفهام انکاري؟ تمام کساني که از اين قسمت روايت خواسته‌اند نتيجه بگيرند متعه متأهل درست نيست و... اين انکاري بودن را مفروض گرفته‌اند و همينطور چيده‌اند روي هم... درحاليکه هيچ قرينه‌اي (نه در خود روايت و نه در بيرون آن) بر انکاري بودن در دست نيست و احتمال سؤالي بودن و انکاري بودن آن توأمان وجود دارد. با اين لحاظ، استدلال آن افراد از اساس سست است و قابل اتکا نيست. شايد حضرت واقعاً خواسته‌اند بدانند چه شده که اين شخص به فکر متعه افتاده با اينکه بي‌نياز است و کم‌مشغله هم نيست و خيلي شايدهاي ديگر. آيا يک پاسخگو وقتي با يک پرسش مواجه ميشود بلافاصله جواب ميدهد؟ آيا نميشود پيرامون مورد پرسش يکي دو سؤالي هم بکند و چندوچون قضيه دستش بيايد سپس جواب دهد؟ از آن يکي دو سؤال آيا بايد برداشت نهي و نفي کرد؟! و... بهرحال احتمالات مختلف است و إذا جاء الإحتمال بطل الإستدلال

حال بياييم و فرض کنيم که استفهام انکاري بوده و واقعاً حضرت در مقام نهي او بوده‌اند (فرض محض) آيا از انکار با لحن «ما أنت و ذاک» واقعاً نامشروع بودن و حرام بودن فهميده ميشود؟! کسي که در روايات، ممارست کافي داشته باشد و روايات تحريميه را مکرر ديده باشد ميداند اين لحن، مسلماً لحن تحريم نيست و مناسب کراهت يا نهي ارشادي است. لذا آنان که با طرح اين روايت خواسته‌اند متعه متأهل را کلاً نفي کنند از جايي که فکرش را نکرده‌اند آن را اثبات کرده‌اند چون نهايت اينکه مکروه است و کل مکروه جائز!

و اما درباره مطلب‌تان که ميفرماييد فکر نکنم فلان، با کمي تأمل در ادامه روايت روشن ميشود که اتفاقاً فلان! شاهد عرضم آنجاست که وقتي ابن يقطين، مطلب را رها نميکند و ادامه ميدهد حضرت نمي‌آيد مثلاً بگويد: «گفتم که! تو نياز نداري! ديگه ادامه نده!» (که اگر چنين بود ميفهميديم متعه منوط به نياز است) بلکه ميبينيم حضرت ابتدا مشروعيت آن را و سپس پرسشي ديگر درباره آن را به خوبي جواب مي‌دهند و همين شاهدي است بر اينکه جمله اول فرمايش‌شان يا اصلاً استفهام انکاري نبوده و يا اگر هم بوده، انکار بر کليت امر متعه متأهل نبوده بلکه براي خاص اين مخاطب گفته شده به جهت خاصي. اگر واقعاً حضرت کراهتي دارند از اجراي اين عمل توسط امثال ابن يقطين (مردان متأهل) پس چرا درباره وجه تلذذ قضيه، گرا ميدهند که «لذت آن به زياد بودن آن است»؟! مخاطب را که امام نبايد تحريک کند به عمل خلاف شرع!

و اما درباره مطلبي که خطاب به يکي از کامنتگذاران نوشتيد (در باب تقيه و تعليل مذکور در روايت و...) عنايت داريد که تقيه، موارد متعددي دارد. يک موردش جايي است که امام از يک يا چندتن از حاضرين تقيه ميکند و خوفاً ميفرمايد حکم خدا، فلانطور است. يک موردش هم در جايي است که راوي و حاضرين امينند و امام مشکلي با آنان ندارد که بخواهد تقيه کند لکن از باب دلسوزي و خيرخواهي امام براي مأمومين، لازم ميداند آنان را از انجام کاري به علت خوف و خطرش منع کند و مي‌کند. اين منع، بسته به شدت خطر يا نوع حکم يا... لحن متفاوتي ممکن است داشته باشد و گاه تصريحي و قاطع و گاه تلويحي و کنايي است. بر فرض که انکاري بودن استفهام امام اثبات شد يکي از وجوهي که ميتوان براي آن حالت نهي، تصور کرد همين است که امام ميخواهد به نحو کنايي به خطري که ابن يقطين را تهديد ميکند اشاره نمايد و او را از انجام کاري پرخطر که فعلاً ضرورتي ندارد (قد اغناک الله عنها) منع نمايد. تعليلي که شده در همين راستا ارزيابي ميشود و منافي تقيه‌اي بودن آن نيست. بهرحال وضعيت خطير ابن يقطين و تقيه‌اي بودن برخي روايات مربوط به او از مسلمات رجال و فقه شيعه است و روش تحذير و انذار افراد هم ممکن است گاه همين کنايات باشد که آخه چه ضرورتي داره فلان کار رو بکني؟

يک نکته جالب هم در تأييد عرايض سابق اينکه تقريباً همه مخالفان متعه متأهل وقتي به اين روايت مي‌رسند قسمت دومش را نميخوانند! واقعاً علتش چيست به نظرتان؟ جز اينکه به مجرد خواندن آن، معلوم ميشود برداشت اوليه، درست نبوده؟ به عبارتي همگان (چه موافقان متعه متأهل و چه مخالفان آن) در برداشت از کل روايت و فهم معناي آن اتفاق نظر دارند اما مخالفان چون ميدانند به صلاحشان نيست «لا اله» را گفته و «الا الله»ش را ميخورند!

عرايض ديگري هم داشتم (درباره مفهوم بي‌نيازي و مقدار و سطح آن و...) که به علت اطاله فاکتور ميگيرم. درباره روايت دوم تان هم عرايضي داشتم اما در يک سايت تخصصي، مطلب مناسبي در اين رابطه ديدم که کار مرا راحت کرده و إن‌شاءالله مراجعه ميفرماييد
www.313amir.ir/1070

پي‌نوشت: هيچ يک از مطالب فوق، وحي منزل نيست! خوشحال ميشوم نقد شود اما علمي!

پاسخ

سلام. ممنون که وقت گذاشتيد و جواب فرموديد.بنده هم در صدد نقد مطالب شما نيستم. بلکه خوشحال ميشم اگر روايت آن طوري نيست که من ميفهمم، طريقه صحيح آن را بفهمم. از شما هم ممنون مي شوم که اشتباهاتم را متذکر بشويد.البته همان طور که در متن پست هم اشاره شده است، بنده به دنبال اين هستم که بگويم: ازدواج موقت بدون محدوديت نيست، بلکه محدوديتهايي براي آن در نزد شارع مقدس وجود دارد. حالا مقدار محدوديت چقدر است الله عالم.اما در مورد اينکه فرموديد: "درحاليکه هيچ قرينه‌اي (نه در خود روايت و نه در بيرون آن) بر انکاري بودن در دست نيست و احتمال سؤالي بودن و انکاري بودن آن توأمان وجود دارد. با اين لحاظ، استدلال آن افراد از اساس سست است و قابل اتکا نيست. شايد حضرت واقعاً خواسته‌اند بدانند چه شده که اين شخص به فکر متعه افتاده با اينکه بي‌نياز است" بايد خدمتتون عرض کنم، کلام امام عليه السلام اين است: ما أنت وذاک قد أغناک الله عنها. يکي از راههاي شناخت کلام اهلبيت عصمت وطهارت عليهم السلام اين است که با مراجعه به بقيه ي احاديث، معني اين حديث هم فهميده مي شود. با مراجعه به کتاب بحار الانوار، تقريبا تمامي احاديثي که ما انت و ذاک قد اغناک الله عنها در آن وجود داشت به صورت استفهام توبيخي آمده بود و امام عليه السلام به دنبال توبيخ کردن مخاطب به علت کلام يا فعل اشتباه او بوده است.ادله ي ديگري هم بر مردود بودن احتمالي که ذکر فرموديد وجود دارد که مجال بحث در مورد آن نيست.شايان ذکر است که اذا جاء الاحتمال، منظور احتمال عقلائي باشد نه هر احتمالي. در غير اين صورت هيچ گاه نمي توان به ظهور روايات استدلال کرد، بلکه تنها مي توان به نص استدلال کرد، والتالي فاسد فالمقدمه مثله.در مورد " مسلماً لحن تحريم نيست و مناسب کراهت يا نهي ارشادي است." هم بايد عرض کنم: اگر شما همين مقدار از دلالت روايت را هم قبول کنيد، کافيست. چرا که نه تنها قائل به عدم استحباب شده ايد بلکه قائل به کراهت اين عمل نزد شارع داريد.در مورد "شاهد عرضم آنجاست که وقتي ابن يقطين، مطلب را رها نميکند و ادامه ميدهد حضرت نمي‌آيد مثلاً بگويد: «گفتم که! تو نياز نداري! ديگه ادامه نده!»" بايد خدمتتون عرض بشود که: حضرت فرمودند: تو را به اين کار چکار؟! ولي حالا که مي گويي: إنما أردت أن أعلمها فقط مي خواهم بدانم، مطلب اين گونه است. ظاهر روايت اين است. راوي کم کسي نيست. علي بن يقطين است. و بايد دايره ي دانش او نسبت به احکام اهل بيت زياد باشد. به همين دليل وقتي مي گويد: تنها به دنبال دانستن هستم نه به دنبال اينکه ازدواج متعه بکنم، حضرت مي فرمايند: هي في کتاب علي.در مورد تقيه بودن هم بايد خدمتتون عرض کنم، دليلي بر تقيه بودن نيست. بنده هم به علت اينکه دليلي بر اين مطلب نياوردند، تنها با استبعاد تقيه بودن، به مطلب ايشان اشکال وارد کردم. و الا هيچ کدام نمي توانيم دليلي بر مطلب خود بياوريم.همچنين اينکه فرموديد: "نکته جالب هم در تأييد عرايض سابق اينکه تقريباً همه مخالفان متعه متأهل وقتي به اين روايت مي‌رسند قسمت دومش را نميخوانند!" بايد خدمتتون عرض کنم: (لطفا اين قسمت را تا آخر مطلب بخوانيد و بعد نظر بدهيد)بنده به دنبال اين مطلب بودم که اهل بيت عصمت و طهارت همانگونه که در موارد ازدواج موقت را يک سنت و يک مستحب موکد مي دانند، در مواردي از آن به عنوان حداقل به عنوان يک امر مکروه نام برده اند. کما اينکه وقتي کلمات حضرت عليه السلام را پهلوي هم مي چينيم به همين مطلب مي رسيم: 1- هي في کتاب علي. 2-هل يطيبه الا ذاک –ان نزيدها- 3- ما أنت وذاک قد أغناک الله عنها. و عقل حکم مي کند: تنها محل استشهاد خود از روايات را بياوريد. و الا اگر شما بخواهيد به فقره اي از حديث جامعه کبيره استناد بکنيد؛ بايد همه ي آن را بياوريد؟! لازم به ذکر است که بنده حديثي سنگين تر از اين حديث را در رابطه با استحباب متعه آوردم.ضمنا به لينکي که داديد مراجعه کردم، و استفاده بردم. بنده هم ضعيف بودن سند روايت را قبول دارم. باز هم از وقتي که گذاشتيد ممنون هستم. اميد وارم خستتون نکرده باشم و حوصله ادامه مباحثه را داشته باشيد.